به گزارش روابط عمومي سازمان تبليغات اسلامي؛ یکی از همین شخصیتهای تأثیرگذار در تاریخ انقلاب اسلامی مرحوم حضرت آیتالله مهدوی کنی است که چه در کسوت رجل سیاسی و چه در کسوت رییس دانشگاه کارنامه بسیار موفقی از خود به جا گذاشته است.
با دکتر حسینعلی سعدی، رئیس دانشکده الهیات دانشگاه امام صادق (ع) و از شاگردان آیتالله مهدوی کنی، پیرامون ابعاد مختلف شخصیت این عالم فقید گفتگویی انجام دادهایم که در ادامه میخوانید:
- مرحوم آیتالله مهدوی کنی- رحمتالله عليه- قطعاً یکی از شخصیتهای تأثیرگذار انقلاب اسلامی است. جنابعالی به عنوان شاگرد ایشان و همچنین کسی که در بدنه مدیریتی دانشگاه امام صادق (ع) سالها همراه ایشان بودهاید، شخصیت علمی و اخلاقی آن مرحوم را چگونه ارزیابی میکنید؟
من توفیق این را داشتهام که از سال 1382 از نزدیک در خدمت حضرت آیتالله مهدوی کنی باشم. از همان ترم اولی که بنده در مقطع دکترا وارد دانشگاه امام صادق (ع) شدم، آیتالله مهدوی کنی استاد ما بودند. من انصافاً عرض میکنم، توفیق این را داشتهام در محضر بزرگان زیادی شاگردی کنم ولی آیتالله مهدوی کنی جزء کسانی بودند که رفتنشان واقعاً ثلمه بود. یک بعد شخصیتی ایشان بعد معنوی و اخلاقی بود.
حاجآقا واقعاً شخصیت متخلّقی بودند. یعنی معلم اخلاقی بودند که عامل به اخلاق هم بودند. واقعاً عامل بودند. اهل ارتباط شدید با اهل بیت (ع) بودند، بدون این که بخواهند اینها را در ظاهر هم علنی کنند. حاجآقا یک لطفی به بنده داشتند که من سالیان متمادی منبری مجلس روضه ایشان بودم. بد نیست اینجا این خاطره را از ایشان بگویم: مجلس فاطمیه بود و در این مجلس باید سه شب سخنرانی میکردم. معمولاً قبل از این که فاطمیه شروع بشود میرفتم دفتر با ایشان یک صحبتی میکردم. آیتالله مهدوی کنی به من فرمودند که چشمانم مشکلی پیدا کرده و دکتر تجویز کرده که نباید گریه کنم. خدا رحمتشان کند؛ دستمالی از جیبشان درآوردند و فرمودند: اما من این دستمال را نگه داشتهام برای گریه.
روضههایی که در مجلس حاجآقا خوانده میشد بعدها توسط ایشان مورد ارزیابی قرار میگرفت که مثلاً این جای روضه اینگونه بود. واقعاً از روضه متأثر میشد یعنی محبت اهل بیت (ع) را هر كسي به وضوح در این شخصیت مشاهده میکرد. ایشان واقعاً اهل معنویت و ارتباط بودند. اهل اخلاص بودند مخصوصاً در بحثهای آموزشی و تعلیم. ایشان میفرمود: شرط اول معلم بودن اخلاص است. اگر میخواهید علم اثر داشته باشد باید اخلاص داشته باشید. از مرحوم آیتالله برهان ذکر خیر میکردند که اگر طلبههای قابلی تربیت کرده، اخلاص داشته است.
یکی از شاگردهای ایشان خود آیتالله مهدوی کنی بودند. انصاف و سعه صدر آیتالله مهدوی کنی خیلی زیاد بود. یادم هست روزی دانشجویی یک اشکال سطحی و غیرواردی از ایشان گرفت و آیتالله مهدوی کنی با این که کلاس تمام شده بود ده دقیقه نشستند و حرفهای این دانشجو را گوش کردند. این برای من خیلی عجیب بود ایشان با همه اشتغالات اجرایی و سیاسی که داشتند برای اشکال یک دانشجو که واقعاً اشکالی غیروارد هم بود این همه وقت میگذاشتند. گرم بود. اهل جذبه بود. با لبخند حرفهایش را میزد. اینها اخلاق فردی و آموزشی ایشان در کلاس درس بود.
به هر حال من واقعاً ایشان را یک شخصیت عالم عامل میدانم. مرز شرع را به طور کامل رعایت میکردند. من یک موقع به عنوان مسئول دانشکده ـ چون یک مشکل کاری پیش آمده بود ـ از کسی در نزد ایشان فقط گله کردم نه غیبت. ایشان فرمودند خب حالا که گله میکنی از قدیم گفتهاند تنها نباید به نزد قاضی بروی. پس آن شخص را هم بگویید بیاید گله شما را بشنود تا من تصمیم بگیرم. از لحاظ اخلاقی انسان واقعاً بزرگی بودند. نقش تربیتی ایشان بینظیر بود. رهبری معظم انقلاب هم فرمودهاند یکی از کارهای اساسی دانشگاه تربیت نیروهای متعهد است. یک عالم ربانی مثل آیتالله مهدوی کنی لازم است که نفس گرم او نیروهای متعهد را تربیت کند.
- به نظر شما چه کار باید کنیم که شخصیتهایی مثل ایشان دوباره به وجود بیاید؟ ایشان در مدیریت دانشگاه امام صادق (ع) خیلی موفق بودند، چون هم جنبههای آکادمیک را به خوبی میشناختند و هم جنبههای سنتی را مد نظر داشتند. نظر خودتان در مورد مدیریت آیتالله مهدوی کنی چیست؟
من هم با نظر شما موافقم. من مرحوم آیتالله مهدوی کنی را یک مدیر موفق در مجموعه دانشگاه امام صادق (ع) میبینم. گاهی اوقات ما به اقتضای این که جوانتریم میرفتیم که تندتر و انقلابیتر برخورد کنیم، حاج آقا میفرمود نه، فضای علم اقتضائات خاص خودش را دارد. شما هدف را گم نکنید، اقتضائات محیط علمی را هم بپذیرید.
به نظر من رمز موفقیت حاج آقا همین بود. محیط علمی و دانشگاهی را با تمام اقتضائاتش فهم کرده بود، یعنی عالم به زمانه بود. گاهی اوقات یک عالمی در یک مجموعهای قرار میگیرد، اما در عمل ملتزم به رعایت اقتضائات آن محیط نیست، لذا به موفقیتی دست پیدا نمیکند. ایشان اقتضائات محیط علمی و دانشگاهی را به معنای دقیق کلمه فهم کرده بودند و مجموعه را هوشمندانه رهبری میکردند. اما این که ما باید چه کار کنیم تا شخصیتهایی مثل ایشان به وجود بیاید؛ این سؤال انصافاً سؤال سختی است. این سؤال را باید مقابل حوزه علمیه هم بگذاریم.
- بله منظور من هم بیشتر حوزه علمیه بود.
مثلاً حوزه چه باید کند که «صاحب جواهر» از آن بیرون بیاید؟ یا حوزه چه کار کند که یک نفر در قامت «امام خمینی(ره)» از آن بیرون بیاید؟ پاسخ دادن به این سؤالها خیلی پیچیده و سخت است. البته ما باید نسبت به وظیفهای که داریم حساس باشیم اما به طور کلی شخصیت اینطور افراد باید مورد مطالعه دقیق قرار بگیرد.
یعنی باید سعی شود فضایی که این شخصیتها در آن تربیت شدهاند دوباره به وجود بیاید. من یک نمونه از دغدغههای آیتالله مهدوی کنی را بگویم؛ رهبری یک موقعی فرمودند که کرسیهای آزاداندیشی راه بیندازید. ببینید؛ محیط علمی با محیط غیرعلمی متفاوت است. استاد دانشگاهی که صاحب نظریه است و به قول قدیمیها گچ تختهسیاه خورده است تا به اینجا رسیده، نحوه مواجهه با نظریه او مکانیسمهای خاص خودش را دارد.
رهبر انقلاب هوشمندانه به کرسیهای آزاداندیشی اشاره کردند. این کرسی آزاداندیشی یک قالب، حقیقت و ماهیتی باید داشته باشد. یعنی محیط علمی باید محیطی باشد که در آن آزاداندیشی علمی وجود داشته باشد. به معنای دقیق کلمه حاجآقا به چنین چیزی اعتقاد داشت. شما اگر نگاه کنید متوجه میشوید چه اساتیدی با چه تفکرهای عجیبی به این دانشگاه دعوت شدند و صحبت کردند. زمانی کسانی به ما میگفتند که چرا به این کرسیهای آزاداندیشی فلان روشنفکر را دعوت کردهاید؟ چرا با او برخورد نکردهاید؟ چرا فلان استاد را دعوت نکردهاید؟ گفتیم ما معتقدیم محیط علمی اقتضائات و ادبیات مخصوص خودش را دارد و همه لوازم آن باید لحاظ شود.
آیتالله مهدوی کنی کاملاً به این مسئله معتقد بودند. حتی اسم میآوردند به فلانی هم بگویید بیاید حرفهایش را بزند. اما اشکال این آقایان این است که حرفهای به ظاهر علمی را میروند در محیطهای غیرعلمی مطرح میکنند. وقتی شما یک حرفی که پاسخش باید در محافل علمی داده شود، میبری تبدیل میکنی به يک بحث اجتماعی و سیاسی قطعاً باید انتظار داشته باشی با تو مواجهه سیاسی بشود نه مواجهه علمی. محیط سیاسی برخورد سیاسی دارد نه برخورد علمی. حاج آقا سخت به این معتقد بود. ایشان تفکیک میکرد. این خیلی مهم است. مثلاً کسی حرفها و حدیثهایی داشت که بدنه رایج آن رشته از علوم انسانی آن حرف و حدیثها را نمیپذیرفت. خب یک حرف نویی زده شده است. ایشان میگفت این شخص را دعوت کن در یک گروه علمی شامل متخصصان آن رشته تا حرفش را بزند و مورد نقد قرار بگیرد.
آیتالله مهدوی کنی با سعه صدر به محیط باز علمی پایبند بودند. اما این حرفها باید در محیطهای علمی جواب داده شود نه این که آن را جایی مطرح کرد که یک بحران سیاسی و اجتماعی درست شود. من یک مثالی بزنم؛ وقتی من در زمین فوتبال بازی میکنم باید قواعد حاکم بر بازی فوتبال را بپذیرم، اما وقتی میآیم در زمین والیبال، دیگر نباید انتظار داشته باشم طبق قواعد بازی فوتبال مورد داوری قرار بگیرم. شما اگر زمین علمی را تبدیل کردی به زمین سیاست، دیگر بر اساس قواعد محیط علمی با شما برخورد نمیکنند. این امری طبیعی است. حاج آقا خودشان در بحثهای علمی واقعاً به این مسئله معتقد بودند. خود ایشان یک آزاداندیش بزرگ بودند. البته به این موضوع نباید نگاهی سادهانگارانه داشت که یک تریبون به ما بدهید ما هم یک تریبون به شما میدهیم. همه لوازم آن باید مورد توجه قرار بگیرد. حوزه مذاکرات و مناظرات حوزه بسیار مهمی است.
- شهید مطهری معتقد بودند حتی میشود یک مارکسیست را هم در محافل علمی دعوت کرد و حرفهایش را شنید. نظر شما در این مورد چیست؟
بله، ما شهید مطهری را داریم که بعد از انقلاب به این موضوع توجه کردند، البته با رعایت تمام لوازم آن. محیط علمی یعنی همین. فضای مناظرات حضرت امام رضا (ع) را نگاه کنید. فضای مناظرات حضرت امام جواد (ع) را نگاه کنید. مناظره با ارباب اندیشه و فکر چیز جدیدی نیست. این جزء میراث ماست. یکی از ابعاد شخصیتی آیتالله مهدوی کنی همین بعد بود.
- بزرگترین درسی که از آیتالله مهدوی کنی گرفتهاید و سعی میکنید در زندگیتان رعایت کنید، چه بوده است؟
یکی از ویژگیهای آیتالله مهدوی کنی این بود که شخصیت ایشان جنبههای متفاوتی داشت که هیچ وقت با هم خلط نمیشد. یعنی وقتی در کسوت معلم بود ـ که قبلاً شرحش را برایتان گفتم ـ واقعاً معلم بود. آن جا دیگر رئیس مجلس خبرگان نبود. آنجا دیگر دبیر جامعه روحانیت نبود. فقط معلم بود. یعنی میشد استاد مهدوی کنی با همه التزاماتی که یک استاد باید داشته باشد. وقتی وارد حوزه اجرا میشد به تمام معنا یک مدیر بود. وقتی وارد مباحث اخلاقی میشد یک عالم اخلاقی بود.
به نظر من این مهم است که ابعاد شخصیتی ایشان با هم خلط نمیشد. آیتالله مهدوی کنی مُسیطر بود بر این حوزهها، حاکم بود بر این حوزهها. بنابراین، هیچ خلطی اتفاق نمیافتاد. همین یک ویژگی شخصیت عظیمی از ایشان ساخته بود. آیندهنگری و دوربینی ایشان برای من خیلی مهم بود. اگر بخواهم اصطلاح به کار ببرم ایشان یک استراتژیست بود.
برای من تعریف میکردند که بعد از داستان نخستوزیری، امام (ره) یکجملهای در مورد من فرمودهاند که این جمله را در مورد کس دیگری نفرمودهاند و آن جمله این بود که من به آقای مهدوی کنی ارادت داشتم، ارادت دارم و خواهم داشت. ایشان مورد اعتماد امام (ره) بودند و امام سطوح بالای مدیریتی را به ایشان سپرده بود. ایشان میفرمودند من در آن زمان احساس کردم که باید بروم معلمی کنم. چه سالی؟ سال 1361، در بحبوحه جنگ! یک روحانی که در سطح مدیریت کشور قرار داشت تشخیص داد که بیست سال دیگر این نظام به مدیرانی احتیاج دارد.
این علوم انسانی احتیاج به تحول دارد. این به نظر من بسیار مهم است که آیتالله مهدوی کنی آن زمان نیاز جامعه اسلامی را رصد کردند. خود ایشان واقعاً یک شخصیت تحولآفرین بودند، یعنی راهبرد داشتند و دچار روزمرگی نبودند. برای من خیلی جالب بود که ایشان خودشان را یک مدیر بنگاهی تعریف نکرده بودند که من رئیس دانشگاه امام صادق (ع) هستم و کاری به اتفاقاتی که دارد میافتد ندارم. ایشان یک مدیر راهبردی بودند. نگاه کلان داشتند. خودشان را مدیون انقلاب و امام میدانستند. گاهی اوقات من به حاج آقا میگفتم حاج آقا خسته میشوید ایشان میفرمودند الآن هنگام دویدن است. نباید شب را از روز شناخت. خلأهای نظام را میشناختند و میگفتند این جاها را باید پر کنیم. این اواخر حتی از ماشین تا دفتر هم نمیتوانستند راه بروند ولی تا آخر ایستادند. تا نفس آخر ایستادند. ما همیشه میگوییم آنقدر ایشان به امام (ره) عشق میورزیدند که نفس آخرشان را هم در حرم امام (ه) کشیدند.
- آخرین باری که ایشان را دیدید چه زمانی بود؟
من معمولاً در استانهای مختلف به عنوان سخنران دعوت میشوم و چون در معرفی من عناوینی به کار برده میشود که مرا ارتباط میدهد به آیتالله مهدوی کنی، من آن زمان سعی میکردم به خاطر این انعکاسها محورهای کلی صحبتهایم را با حاج آقا در میان بگذارم. آخرین جلسه که من خدمت ایشان رسیدم شبی بود که فردای آن سالگرد رحلت امام (ره) بود، یعنی یک روز قبل از این که ایشان به حالت کما بروند. من آن سال سخنران مراسم رحلت امام (ره) در استان ایلام بودم. گفتم که حاج آقا فردا مراسم رحلت امام (ره) در ایلام سخنرانی دارم. ایشان خاطراتی را ذکر کردند و فرمودند سلام من را به مردم ایلام برسانید.
سؤال کردند که موضوع صحبت شما چیست. گفتم میخواهم مؤلفههای مکتب امام را بگویم. پرسیدند خب مؤلفههای مکتب امام (ره) از نظر شما چیست. من شروع کردم به برشمردن مؤلفهها از جمله این که گفتم یکی از مؤلفههای محوری مکتب امام (ره) اندیشه ولایت فقیه است. تا گفتم اندیشه ولایت فقیه، خدا رحمتشان کند، ایشان فرمودند این خوب است، اما یکی از اندیشههای بنیادین امام (ره) حمایت از ولی است. بله اندیشه ولایت فقیه مهم است، اما حمایت از ولی هم مهم است و بعد بر طبق این آموزه که «پشتیبان ولایت فقیه باشید تا به مملکت آسیبی نرسد» شروع کردند به تعریف کردن خاطرات مفصلی از ارتباط و تبعیت از ولایت. ایشان به نظارت صیانتی مجلس خبرگان بسیار اهمیت میدادند و میفرمودند باید این را جا بیندازیم که بهترین جایگاهی که میتواند دفاع کند از ولی فقیه، مجلس خبرگان است.بله، خبرگانشان نظارتی دارد ولی بعد از نظارت به این نتیجه میرسد ولی فقیه بهترین فرد است. خب بعدش چه میشود؟
ایشان فرمودند من میگویم نظارت صیانتی. یعنی بعد از این که جلسه مجلس خبرگان تمام شد حالا باید از ولی فقیه صیانت کرد. همیشه وفادار نظام و رهبری بودند. ایشان معتقد بودند نظریه ولایت فقیه یک نظریه کلان است که در کنار آن خردهنظریاتی هم باید تولید بشود، مثلاً نظریه اقتصاد اسلامی. ولی فقیه باید مدیریتش را اعمال کند، پس بانکداری ما باید اسلامی شود، بورس ما باید اسلامی بشود، فرهنگ ما بايد اسلامی بشود. اینها چه طوری باید اسلامی بشوند؟ برای اسلامی شدن اینها باید خردهنظریات تولید بکنید. همیشه توصیه میکردند که در این قالب مهندسی حرکت کنید و پیش بروید.
نظر شما